موضوع: "عمومی"

مختصری درباره ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

زينب كبرى (س) روز پنجم جمادى الاول سال 5 يا 6 هجرت در مدينه چشم به جهان گشود. خبر تولد نوزاد عزيز، به گوش رسول خدا (ص) رسيد. رسول خدا (ص) براى ديدار او به منزل دخترش ‍ حضرت فاطمه زهرا (س) آمد و به دختر خود فاطمه (س) فرمود:

((دخترم ، فاطمه جان ، نوزادت را برايم بياور تا او را ببينم )).

فاطمه (س) نوزاد كوچكش را به سينه فشرد، بر گونه هاى دوست داشتنى او بوسه زد، و آن گاه به پدر بزرگوارش داد. پيامبر (ص) فرزند دلبند زهراى عزيزش را در آغوش كشيده صورت خود را به صورت او گذاشت و شروع به اشك ريختن كرد. فاطمه (ص) ناگهان متوجه اين صحنه شد و در حالى كه شديدا ناراحت بود از پدر پرسيد: پدرم ، چرا گريه مى كنى ؟!

 

رسول خدا (ص) فرمود: ((گريه ام به اين علت است كه پس از مرگ من و تو، اين دختر دوست داشتنى من سرنوشت غمبارى خواهد داشت ، در نظرم مجسم گشت كه او با چه مشكلاتى دردناكى رو به رو مى شود و چه مصيبتهاى بزرگى را به خاطر رضاى خداوند با آغوش باز استقبال مى كند)).

در آن دقايقى كه آرام اشك مى ريخت و نواده عزيزش را مى بوسيد، گاهى نيز چهره از رخسار او برداشته به چهره معصومى كه بعدها رسالتى بزرگ را عهده دار مى گشت خيره خيره مى نگريست و در همين جا بود كه خطاب به دخترش فاطمه (س) فرمود: ((اى پاره تن من و روشنى چشمانم ، فاطمه جان ، هر كسى كه بر زينب و مصايب او بگريد ثواب گريستن كسى را به او مى دهند كه بر دو برادر او حسن و حسين گريه كند)).(1)

ولادت و پرورش زينب
درست ترين گفتار آن است كه سيدتنا زينب كبرى (س) در پنجم ماه جمادى الاولى سال پنجم هجرى به دنيا آمده ، و تربيت و پرورش ‍ آن دره يتيمه و مرواريد گرانبها و بى مانند در كنار پيغمبر اكرم (ص) بوده ، و در خانه رسالت راه رفته ، و غذاي خود را از وجود مطهر زهراي مرضيه(س) تناول نموده ، و از دست پسر عموى پيغمبر، اميرالمؤ منين (ع) غذا و خوراك خورده و نمو نموده ، نمو قدسى و پاكيزه ، و با سعادت و نيكبختى ، و پرورش يافته پرورش روحانى و الهى ، و به جامه هاى عظمت و بزرگى به چادر پاكدامنى و حشمت و بزرگوارى پوشيده شده ، و پنج تن اصحاب كساء به تربيت و پرورش و تعليم و آموختن و تهذيب و پاكيزه گردانيدن او قيام نموده و ايستادگى داشتند، و همين بس است كه مربى و مؤ دب و معلم او ايشان باشند.(2)

گريه جبرئيل بر مصايب زينب (س)
روايت شده است كه پس از ولادت حضرت زينب (س)، حسين (ع) كه در آن هنگام كودك سه چهار ساله بود، به محضر رسول خدا (ص) آمد و عرض كرد: ((خداوند به من خواهرى عطا كرده است )). پيامبر(ص) با شنيدن اين سخن ، منقلب و اندوهگين شد و اشك از ديده فرو ريخت . حسين (ع) پرسيد: ((براى چه اندوهگين و گريان شدى ؟)).< p/> پيامبر(ص) فرمود: ((اى نور چشمم ، راز آن به زودى برايت آشكار شود.))

تا اينكه روزى جبرئيل نزد رسول خدا (ص) آمد، در حالى كه گريه مى كرد، رسول خدا (ص) از علت گريه او پرسيد، جبرئيل عرض ‍ كرد: ((اين دختر (زينب ) از آغاز زندگى تا پايان عمر همواره با بلا و رنج و اندوه دست به گريبان خواهد بود؛ گاهى به درد مصيبت فراق تو مبتلا شود، زمانى دستخوش ماتم مادرش و سپس ماتم مصيبت جانسوز برادرش امام حسن (ع) گردد و از اين مصايب دردناك تر و افزون تر اينكه به مصايب جانسوز كربلا گرفتار شود، به طورى كه قامتش خميده شود و موى سرش سفيد گردد.))

پيامبر (ص) گريان شد و صورت پر اشكش را بر صورت زينب (س) نهاد و گريه سختى كرد، زهرا (س) از علت آن پرسيد. پيامبر (ص) بخشى از بلاها و مصايبى را كه بر زينب (س) وارد مى شود، براى زهرا(س) بيان كرد.

حضرت زهرا (س) پرسيد: ((اى پدر! پاداش كسى كه بر مصايب دخترم زينب (س) گريه كند كيست ؟ پيامبر اكرم (ص) فرمود: ((پاداش او همچون پاداش كسى است كه براى مصايب حسن و حسين (ع) گريه مى كند))(3)

بشارت تولد زينب و گريه على (ع)

هر پدرى را كه بشارت به ولادت فرزند دادند، شاد و حرم گرديد، جز على بن ابى طالب (ع) كه ولادت هر يك از اولاد او سبب حزن او گرديد.

در روايت است كه چون حضرت زينب متولد شد، اميرالمؤ منين (ع) متوجه به حجره طاهره گرديد، در آن وقت حسين (ع) به استقبال پدر شتافت و عرض كرد: اى پدر بزرگوار! همانا خداى كردگار خواهرى به من عطا فرموده

اميرالمؤ منين (ع) از شنيدن اين سخن بى اختيار اشك از ديده هاى مبارك به رخسار همايونش جارى شد. چون حسين (ع) اين حال را از پدر بزرگوارش مشاهده نمود افسرده خاطر گشت . چه ، آمد پدر را بشارت دهد، بشارت مبدل به مصيبت و سبب حزن و اندوه پدر گرديد، دل مباركش ره درد آمد و اشك از ديده مباركش بر رخسارش جارى گشت و عرض كرد: ((بابا فدايت شوم ، من شما را بشارت آوردم شما گريه مى كنيد، سبب چيست و اين گريه بر كيست ؟))

على (ع) حسينش را در برگرفت و نوازش نمود و فرمود: ((نور ديده ! زود باشد كه سر اين گريه آشكار و اثرش نمودار شود.))كه اشاره به واقعه كربلا مى كند. همين بشارت را سلمان به پيغمبر داد و آن حضرت هم منقلب گرديد.

چنان كه در بعض كتب است كه حضرت رسالت در مسجد تشريف داشت آن وقت سلمان شرفياب خدمت گرديد و آن سرور را به ولادت آن مظلومه بشارت داد و تهنيت گفت . آن حضرت بگريست و فرمود: ((اى سلمان جبرييل از جانب خداوند جليل خبر آورد كه اين مولود گرامى مصيبتش غير معدود باشد تا به آلام كربلا مبتلا شود، الخ ))(4)

نامگذارى زينب از طرف خداوند
هنگامى كه زينب (س) متولد شد، مادرش حضرت زهرا (س) او را نزد پدرش اميرالمؤ منين (ع) آورده و گفت : اين نوزاد را نامگذارى كنيد! حضرت فرمود: من از رسول خدا جلو نمى افتم .

در اين ايام حضرت رسول اكرم (ص) در مسافرت بود. پس از مراجعت از سفر، اميرالمؤ منين على (ع) به آن حضرت عرض كرد: نامى را براى نوزاد انتخاب كنيد. رسول خدا (ص) فرمود: من بر پروردگارم سبقت نمى گيرم .

در اين هنگام جبرئيل (ع) فرود آمده و سلام خداوند را به پيامبر(ص) ابلاغ كرده و گفت :

نام اين نوزاد را ((زينب )) بگذاريد! خداوند بزرگ اين نام را براى او بر برگزيده است .

بعد مصايب و مشكلاتى را كه بر آن حضرت وارد خواهد شد، بازگو كرد. پيامبر اكرم (ص) گريست و فرمود: هر كس بر اين دختر بگريد، همانند كسى است كه بر برادرانش حسن و حسين گريسته باشد.(5)

حضرت زينب ، نخستين دخترى است كه از فاطمه (س) به دنيا آمده ، و او پس از امام حسن و امام حسين (ع) بزرگترين فرزندان فاطمه (س) بوده ، و نيز گفته اند:

دليل بر آن است كه راويان حديث و بيان كنندگان اخبار در ايام اضطهار - يعنى روزگار غلبه و چيرگى ظلم و ستم ستمگران بر مؤ منين - هر گاه مى خواستند از اميرالمؤ منين على (ع) روايتى نقل كنند مى گفتند:

اين روايت از ابى زينب است ، و اينكه اميرالمؤ منين (ع) را به اين كنيه مى ناميدند، براى آن است كه زينب كبرى (س) پس از امام حسن و امام حسين - عليهماالسلام - بزرگترين فرزندان آن حضرت بوده ، و اميرالمؤ منين (ع) نزد دشمنانش به اين كنيه معروف نبوده است .(6)

تغذيه زينب از زبان پيامبر
حضرت زينب (س) مانند دو برادرش حسن و حسين (ع) از زبان رسول الله (ص) تغذى مى كرد.

همان طور كه در بسيارى از اخبار آمده است ، پيغمبر (ص) زبان خود را در دهان حسنين مى گذاشت ، آنان با مكيدن زبان پيغمبر تغذيه مى شدند و از همين طريق گوشت و پوست بدنشان مى روييد و رشد مى كرد، در مورد حضرت زينب (س) نيز همين عمل را انجام مى داد.

در جلد اول از كتاب خرايج راوندى (صفحه 94) معجزه يكصد و پنجاه و پنج (155) از حضرت صادق (ع) چنين روايت كرده است :

امام صادق (ع) فرمود: پيغمبر (ص) پيوسته نزد فرزندان شير خوار فاطمه مى آمد، از آب دهان خود آنان را تغذيه مى كرد و سپس به فاطمه (س) مى فرمود به آنان شير ندهيد))(7)

لقب هاى حضرت زينب (س)
الف ) زينب كبرى : اين لقب براى مشخص شدن و تمييز دادن او از ساير خواهرانش (كه از ديگر زنان اميرمؤ منان به دنيا آمده بودند) بود.

ب )الصديقة الصغرى : چون (( صديقة )) لقب مبارك مادرش ، زهراى مرضيه (س) است ، و از سويى شباهت هاى بى شمارى ميان مادر و دختر وجود داشت ، لذا حضرت زينب را (( صديقه صغرى )) ملقب كردند.

ج ) عقيله / عقيله بنى هاشم / عقيله الطالبين :

(( عقيله )) به معناى بانويى است كه در قومش از كرامت و ارجمندى ويژه اى بر خوردار باشد و در خانه اش عزت و محبت فوق العاده اى داشته باشد.

د) ديگر لقب ها:

از ديگر لقب هاى حضرت زينب ، موثقه عارفه ، عالمه غيرمعلمه ، عابده آل على ، فاضله و كامله است . (8)

كنيه حضرت زينب (س)
كنيه آن عليا حضرت (( ام كلثوم )) است ، و اين كه ايشان را (( زينب كبرى )) مى گويند، براى آن است كه فرق باشد بين او و بين كسى از خواهرانش كه به آن نام و كنيه ناميده شده است .

چنان كه ملقبه به (( صديقه صغرى )) شده است ، براى فرق بين او و مادرش صديقه كبرى فاطمه زهراصلوات الله عليهما. (9)

منابع و ماخذ:
1- خطابه زينب كبرى (س) پشتوانه انقالب امام حسين (ع) صفحات 55 - 57 اثر دانشمند محترم محمد مقيمى از انتشارات سعدى ، به نقل از طراز المذهب ، ص 32 و 22.

2- زينب كبرى ، ص 139.

3- الخصائص الزينبيه ، ص 155 ناسخ التواريخ زينب (س) ص 47

4- ناسخ التواريخ حضرت زينب كبرى (س)، ج 1، ص 45 و 46.

5- فاطمه زهرا (س) دل پيامبر، ص 854

6- زينب كبرى ، ص 137 و 138

7- پيام آور كربلا، ص 17

8- ره توشه راهيان نور، ص 258.

9- زينب كبرى ، ص 137

رحلت پيامبر(ص)

                                                               

رحلت پيامبر(ص):

پیامبر اکرم(ص) پس از بیست و سه سال دعوت و مجاهدت و ابلاغ پیام الهی و پس از فراز و نشیب‌های فراوان در راه انجام رسالت بزرگ خویش، سرانجام در روز دوشنبه، بیست و هشتم ماه صفر یازدهم هجرت[1] پس از چهارده روز بیماری[2] و کسالت، رحلت فرمودند و در هجرۀ مسکونی خویش در جوار مسجدی که تأسیس کرده بود، به خاک سپرده شد.

آخرین روزهای وفات پیامبر(ص):

پیامبر(ص) شب پیش از بیماری شدیدش در حالی که دست علی(ع) را گرفته بود، همراه جماعتی برای طلب آمرزش به قبرستان بقیع رفت و برای اهل قبور درود فرستاد و برای آنان طلب استغفار طولانی کرد. آنگاه به علی(ع) فرمود: «جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من عرضه می‌کرد؛ ولی امسال دو مرتبه این امر صورت گرفته است و این دلیلی ندارد مگر اینکه اجل من نزدیک باشد.»[3]

پس به علی(ع) گفت: «اگر من از دنیا رفتم، تو مرا غسل بده.»[4] در روایت دیگر آمده است که «فرمودند: به هر کسی وعده‌ای دادم، باید آن را بگیرد و به هر کسی دِینی دارم، باخبرم سازد.»[5]

پیامبر(ص) که گویا از حرکات زنندۀ برخی از زوجات و صحابۀ خود و تخلف برخی از یاران ناراحت شده بود، برای پیش‌گیری از بدعتها، فرمود: «ای مردم، آتش فتنه شعله‌ور شده و فتنه‌ها مانند پاره‌های شب تاریک، رو آورده و شما هیچ دستاویزی علیه من ندارید؛ زیرا من حلال نکردم مگر آنچه قرآن حلال دانسته و حرام نکردم مگر آنچه قرآن حرام داشته است.»[6]

فاطمه(س) و لحظۀ وداع با پدر:

در لحظات آخر عمر پیامبر(ص)، فاطمه(س) بسیار گریان بود. پیامبر(ص) او را به نزدیک خود طلبید و مطالبی را به او گفت: که فاطمه(س) گریه‌اش شدت یافت. آنگاه مطلبی را به ایشان گفت: که حضرت زهرا تبسم کرد. ایشان بر پاسخ سؤال دیگران فرمودند که لحظۀ اول پیامبر(ص) فرمودند:

«در همین درد می‌میرم» و در باب شادی و تبسم‌اش فرمودند: تو اولین کس از اهل بیت(ع) من هستی که به من ملحق می‌شود» و این بود که من تبسم کردم.

منابع:

[1]. شیخ مفید، الارشاد، بیروت، موسسه اعلمی، 1399ه.ق ص 97

[2] . ابن واضح، تاریخ یعقوبی، نجف، المکتبه الحدریته، 1384 ه.ق، ج 2، ص 178.

[3] . شیخ مفید، الارشاد، پیشین، ص 97 و ابن سعد، الطبقات، ج 2، ص 214.

[4] . همان، ج 2، ص 214 .

[5] . همان، ج 2، ص 214 .

[6] ـ ابن هشام، السیرة النبویة، پیشین، ج 2، ص 654 و ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین، ج 2، ص 216.

۲۵ توصیه رهبر انقلاب به دانشجویان


1 شرح صدر سیاسی داشته باشید
2 با اقشار مختلف جامعه در ارتباط باشید
3 مراقب نگاه‌های سوسیالیستی و مارکسیستی باشید
4 ایده اقتصاد مقاومتی را تبیین کنید
5 جریان دانشجویی موضع انتقادی خودش را حفظ کند
6 اعلام نظر کارشناسی متفاوت با رهبری، مخالفت با رهبری به حساب نیاید
7 نیروی جوانی خود را کشف کنید
8 آرمانگرایی را در دانشگاه زنده نگه دارید
9 بدنبال قله‌های علمی باشید
10 محیط دانشگاه باید پاکیزه و معنوی باشد
11 آرمانگرایی را با پرخاشگری اشتباه نگیریم
12 در مسائل اجتماعی موضع‌گیری کنید
13 در تصمیم‌گیری‌ها مطالعه عالمانه داشته باشید
14 در تصمیمات مصلحتها را در نظر بگیرید
15 نظرات خود را به دستگاه‌ها ارائه کنید و موضع‌گیری کنید
16 از تصمیمات نسنجیده پرهیز کنید
17 کانون‌های تصمیم و اقدام تشکیل دهید
18 از قول بدون علم بپرهیزید
19 مراقب رقابت بر سر پست و مقام باشید
20 سقف معرفت خود را سایتها و روزنامه‌ها قرار ندهید
21 با قرآن و نوشتجات شهید مطهری و دیگر فضلا، معرفت دینیتان را بالا ببرید
22 به اوضاع کشور نگاه مستفسرانه داشته‌باشید
23 نسبت به اوضاع کشور نقد مستمر و منصفانه داشته‌باشید
24 با تشکل‌های دانشجویی جهان اسلام ارتباط داشته باشید
25 امید را در خود زنده نگه دارید

شعر زیبا در مورد اربعین حسینی بازگشت زینب کبری(س) به کربلا

اگر چه عشق و وفا را به غایت آوردم
هجوم بی کسی ام را برایت آوردم
من از تظاهر نامحرمان عزا دارم
هزار غم ز هزاران حکایت آوردم
کسی که درد ندیده ز درد راوی نیست
به چشم آنچه که دیدم روایت آوردم
مرور تلخ ترین خاطرات من وقتی است
که آستین به سر بچه هایت آوردم
زافترای کنیزی تمام دلها ریخت
ومن پناه به آه و دعایت اوردم
گهی که بر لب تو چوب خیزران می خورد
به آیه شإن نزول ولایت آوردم
برای آنکه به نام تو لطمه ای نرسد
هماره اسم تو را با درایت آوردم
به گریه های غریبم اگر چه خندیدند
بهار گریه سوی کربلایت آوردم
فدای پیرهن پاره ات که با چه دلی
نشان ز خاطره آشنایت آوردم
دگر به شام کسی سب مرتضی نکند
شهیده دادم و داغش برایت آوردم
طنین صوت علی را به کوفه افکندم
زشام غافله را با صدایت آوردم
سر تو سایه به سایه چراغ محمل بود
قدی خمیده کنون پیش پایت آوردم
کنار قبر تو دلهای پر حرارت را
به یاد سوختن خیمه هایت آوردم
ببین که چادر من پرچم عزای تو شد
نوا و زمزمه در نینوایت آوردم
هر آنکه فاتح دلهاست چون تو پیروز است
ببین دل همه را مبتلایت آوردم.

چند نفرازفرزندانامام حسین در کربلا شهید شدند

نام چهارنفر از فرزندان امام حسین مجتبی در تاریخ آمده که در کربلا حضور داشتندکه سه نفرشانبه شهادت رسیدند و یکی ازانها مجروه شد ابتدا ابو بکربن الحسن ع به میدان رفت وبه شهادت رسید دومی حسن مثنی یعنی حسن دوم بودکه دختر امام حسین ع همسرش بود دوشمنان حمله کردندومی خواستند او را بکشند اما دایی اوکه درلشکرعمر سعدبود نجاتش داد وبعداز واقع کربلا او را به خانه خود در کوفه برد و معالجه کرد حودود شیش ماه تحت درمان بود و بعد اورا به مدینه فرستاد بدین ترتیب او از حادثه کربلاجان سالم به دربرد فرزند بعدی اوحضرت قاسم عبودکه اوهم بعد از برادرش حسن مثنی به میدان رفت وآن حماسه را آفرید وبه شهادت رسید آخرین آنها عبدالله بودکه11 سال داشت ودر آخرین لحظه عمرامام حسین ع وقتی عموی بزرگوارش راغرق در خون دیدنتوانست تحمل کندوخودش را از داستان حضرت زینب ع رهانید و رفت که از عموی خود دفاکند او را در آغوش امام حسین ع به شهادت رساندندhttps://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRuqlG5hLIu7tDtq7RGiOIZXQOeiDvfzHXryYwFPzRZBUJw7CAweg

 

مناظره حضرت زینب (س) با ابن زیاد

                                           بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
                              الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

                                      
                              ا

مناظره حضرت زینب (س) با ابن زیاد:

آن روز «عبیدالله بن زیاد» در کاخ خود دیدار عمومی ترتیب داده بود و دستور داده بود تا سر بریده امام حسین (علیه السّلام )را در برابرش بگذارند. آنگاه زنان و کودکان را وارد کاخ نمودند.
زینب کبری (سلام الله علیها ) در حالی که کم ارزش‎ترین لباس‎های خود را به تن داشت در حالی که زنان و کنیزان اطراف او را گرفته بودند، به صورت ناشناس وارد مجلس شد و بی‎اعتنا به دستگاه ابن زیاد، درگوشه‎ای نشست. عبیدالله چشمش به او افتاد و شکوه و متانت او توجه ابن زیاد را به خود جلب کرد. پس پرسید: «این زن که خود را کنار کشیده و دیگر زنان گردش جمع شده‎اند کیست؟»
زینب پاسخ نگفت. عبیدالله سؤال خود را تکرار کرد. یکی از کنیزان گفت: «او زینب ـ سلام الله علیها ـ دختر فاطمه دختر پیامبر اسلام ( صلّی الله علیه و آله ) است.»
عبیدالله رو به زینب کرد و گفت: «ستایش خدا را که شما خانواده را رسوا ساخت و کشت و نشان داد که آنچه می‎گفتید دروغی بیش نبود.»
زینب پاسخ داد: «ستایش خدا را که ما را به واسطه پیامبر خود (که از خاندان ماست) گرامی داشت و از پلیدی پاک گردانید. جز فاسق رسوا نمی‎شود و جز بدکار، دروغ نمی‎گوید، و بد کار ما نیستیم بلکه دیگرانند‌ (یعنی تو و پیروانت هستید) و ستایش مخصوص خداست.»
ـ دیدی خدا با خاندانت چه کرد؟
ـ جز زیبایی ندیدم! آنان کسانی بودند که خدا مقدّر ساخته بود کشته شوند و آنها نیز اطاعت کرده و به سوی آرامگاه خود شتافتند و بزودی خداوند تو و آنان را (در روز رستاخیز) با هم روبرو می‎کند و آنان از تو، به درگاه خدا شکایت و دادخواهی خواهند کرد، اینک بنگر که آن روز چه کسی پیروز خواهد شد، مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه!
ابن زیاد از این جملات صریح و تند زینب کبری ـ سلام الله علیها ـ بسیار خشمگین شد و خواست تصمیم سوئی بگیرد ولی یکی از حاضران به نام «عمرو بن حُرَیث» گفت: «امیر! این یک زن است و کسی زن را به خاطر سخنانش مؤاخذه نمی‎کند.»
ابن زیاد بار دیگر خطاب به زینب (سلام الله علیها  )گفت: «خداوند دلم را با کشته شدن برادر نافرمانت حسین و خاندان و لشکر سرکش او شفا داد.»
زینب ـ سلام الله علیها ـ فرمود: «به خدا قسم مهتر مرا کشتی، نهال مرا قطع کردی و ریشه مرا در آوردی، اگر این کار مایه شفای توست، همانا شفا یافته‎ای.»
پسر زیاد که تحت تأثیر شیوایی کلام زینب قرار گرفته بود، با خشم و استهزاء گفت: «این هم مثل پدرش علی سخن پرداز است؛ به جان خودم پدرت نیز شاعر بود و سخن به سجع می‎گفت.»
زینب فرمود: «زن را با سجع گویی چه کار؟» (حالا چه وقت سجع گفتن است؟)
باری عبیدالله بن زیاد انتظار داشت، زینب مصیبت زده و عزیز از دست داده، با یک طعنه، به زانو در آید، اشک بریزد و عجز و لابه کند! اما زینب شیر دل ـ سلام الله علیها ـ که شجاعت و شهامت و وضاحت را از پدرش علی ـ علیه السلام ـ به ارث برده بوده، سخنان او را درهم شکست و غرورش را در هم کوبید.
به راستی، در تاریخ بشر کدام زنی را می‎توان یافت که شش یا هفت برادر او را کشته باشند، پسری از وی به شهادت رسیده باشد، ده نفر از برادر زادگان و عمو زادگان او را از دم تیغ گذرانده باشند و سپس او را با همه خواهران و برادر زادگان اسیر کرده باشند، آنگاه بخواهد در حال اسیری و گرفتاری از حق خود و شهیدان مکتب پدر و برادرش دفاع کند؟!
منابع ماخذ:

.شیخ مفید، الارشاد، قم مکتبه بصیرتی، ص 244
. سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، قم، منشورات مکتبه الدّاوری، ص 68.
. سیره پیشوایان، مهدی پیشوائی، ص 197؛ نقل از کتاب بررسی تاریخ عاشورا، دکتر آیتی بیرجندی، ص 203.

 

بی‌غیرت کیست؟ بی‌غیرتی چیست؟

بی‌غیرت کیست؟ بی‌غیرتی چیست؟

غیرت یکی از صفات بارزی است که در شکل گیری روحیه قوّام بودن مرد تاثیر بسزایی دارد. مرد را قوّام گفته اند چون ستون خانه است اوست که بام خانواده را بالا نگاه داشته و بستری امن برای همسر و فرزند مهیا می‌سازد.
یکی از مهمترین مهمترین وظایف مرد در حیطه قوّامیت، حفظ امنیت اخلاقی خانواده است. همسر و فرزندی که نتواند در هجمه نگاههای تند و اغراض شوم دیگران به شوهر و یا پدرش پناه ببرد جداره مصونیتش نازک و شکننده خواهد شد. جداره ای که حفظ پوشش و رفتار مناسب از یکسو و محفوظ داشته شدن از اغراض شوم از سویی دیگر، ان را مستحکمتر میسازد.
درجامعه کنونی ما آنگونه که ما در کوچه و خیابان به چشم می‌بینیم یا هز از چند گاهی جرس خبری نازکای گوشمان را می‌خراشد متاسفانه پوشش بانوان و بی‌خبری مردان از موازین شرعی و بیتقواییشان سبب به فراموشی سپردن عنصر غیرت شده است. حتی گاه این بی غیرتی تا انجا پیش می رود که فرد از توجه دیگران به اندام همسر و فرزندش احساس لذت و افتخار نیز می‌کند. ما در این مقال برآنیم نا به یاری خدا عوامل بیغیرتی برخی از مردان و بی‌مبالاتی بعضی زنان را به به صورت مختصر بررسی کنیم.

غیرت چیست؟
غیرت در اصطلاح عبارت است از اهتمام شدید مرد به حفظ امنیت اخلاقی خانواده و دور نگاه داشتن اعضای خانواده از مسائلی که این امنیت را مخدوش می‌سازد. توضیح اینکه یکی از مهمترین فلسفه‌های ازدواج مصون داشتن خود و همسر از رذایل اخلاقی و البته طیب نسل و فرزند است. بدیهی است در صورتی که حصار غیرت مرد بر گرداگرد حریم خانواده کشیده نشود فلسفه ازدواج نیز باطل و هدف آن تامین نخواهد شد.

عوامل بی غیرتی
1. ضعف ایمان
ما بارها دیده ایم که افرادی که ضعف ایمان و عقیده داشته اند در حصار حیات حیوانی دنیوی محصور شده و همه لذت و ارامش را در شکم و زیر شکم و فخرفروشی دیده‌اند. این افراد برای تنوع طلبی و تامین خواسته های شهوانی خویش مرز نمی‌شناسند و برای توجیه این تمایل خویش همه جلوه هایی که به نوعی مخالف این خواسته بوده و ایجاد محدودیت میکند را نیز زایل می سازند. اینان برای اینکه از شنیدن ندای وجدان معاف شوند هر انچه را که به بیداری وجدان بیانجامد از بین می برند و اول از همه به سراغ پوشش همسر و فرزند خویش می روند. از طرفی میل به چشم چرانی و تلذذ حرام از زنهای دیگگر در انان ففوران می کند و از طرفی دیگر پوشش مناسب خانواده نهیبی است بر این خواهش از این رو این پوشش را زایل می سازند. انگاه که در این منجلاب فرو روند حتی از تصور اینکه کسی به نظاره یا توصور جسم خانواده‌شان بنشیند احساس لذت کرده و علاوه بر آن که پوشش صحیح را از آنان سلب میکنند با ظاهری بزک کرده آنان را در کوچه و خیابان و میهمانیها به نمایش چشمان ناپاک می گذارند.
2. لقمه حرام
لقمه حرام نیز در انسان تولید هوس نامشروع میکند و هوس نامشروع بدانجا می‌انجامد که در سطور فوق گفتیم.
3.موسیقی و لهو و لعب
موسیقی و لهو و لعب نیز از عوامل مهم بی غیرتی است به گونه ای که در خانه ای که موسیقی نواخته یا شنیده شود غیرت از آنجا رخت برمی‌بندد.
امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که چهل روز در خانه ای موسیقی نواخته یا شنیده شود شیطانی که قفندر نام دارد اعضایش را به اعضای صاحب خانه می‌مالد و در آن می دمد تا او را بی غیرت می‌کند تا آنجا که حتی اگر به زن و فرزندش تجاوز و یا نیت سوئی صورت گیرد از خود غیرتی عیان نخواهد 
وای بر خانه هایی ‌که در آن صدای موسیقی و فیلمهای رقص زمینه ساز حضور شیطان شود.(1)

 …...(1).وسائل الشیعه (دوره 30 جلدی)، ج 17، ص313

بی‌غیرت کیست؟ بی‌غیرتی چیست؟
خبرگزاری فارس: پیامبر اعظم(ص) درباره یکی از مصادیق بارز بی‌غیرتی می‌فرماید: هنگامی که زنی آرایش‌کرده از خانه خارج شود و شوهرش نیز به این کار راضی باشد، به ازای هر قدمی که زن بر می‌دارد، خانه‌ای در آتش برای شوهرش بنا می‌شود.

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، خودآرایی و خودنمایی در انظار عموم از رفتارهای ناهنجار در جامعه است که ارتباط مستقیمی با کجروی‌های جنسی دارد. این موضوع مختص به زنان نیست و در مردان نیز به گونه‌های مختلف انجام می‌پذیرد.

قرآن کریم، خودنمایی و خودآرایی زنان در منظر عمومی را «انحراف جنسی» می‌داند و در آیه 31 سوره مبارکه نور، عبارت «وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ» (زنان زیورهاى خود را آشکار نسازند) را دو مرتبه تکرار می‌کند.

مرحوم «فیض کاشانی» در تفسیر این آیه، زینت را به معنای عام زیبایی بدنی، آرایش جسمانی و زیورهای ظاهری می‌داند و معتقد است که؛ خودنمایی چه آشکار ساختن زیبایی‌های طبیعی باشد و چه به نمایش گذاشتن آراستگی‌ها و زیورآلات، رفتار ناهنجار جنسی است.

از پیامبر اعظم(ص) نیز روایت شده که زنان طناز و عشوه‌گر که دل و دین مردان هوسران را می‌ربایند، «دام‌های شیطان» هستند. مراد از طنازی و عشوه‌گری با مرور برخی روایات دیگر مشخص می‌شود که از جمله آن‌ها: پوشیدن لباس نازک، گفتار با لحن نازک و تحریک‌کننده و راه رفتن با عشوه و ناز است، چرا که موجب تحریک مردان و به تعبیر روایات «زنای چشم»‌می‌شود.

در قرآن کریم بر حفظ نگاه تأکید ویژه‌ای شده است و در آیات 30 و 31 به صورت جداگانه به زنان و مردان این نکته را گوشزد می‌کند: «قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ»؛ به مردان با ایمان بگو دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند که این براى آنان پاکیزه‏تر است زیرا خدا به آنچه مى‏کنند آگاه است. «وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا»؛ و به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را [از هر نامحرمى] فرو بندند و پاکدامنى ورزند و زیورهاى خود را آشکار نگردانند مگر آنچه که طبعا از آن پیداست.

* غیرت نا‌به‌جا

اسلام همواره جانب اعتدال را رعایت کرده و پیام‌آور آن می‌فرماید: «خیر الامور اوسطها» در قرآن کریم نیز ریشه اعتدال(عدل) 27 بار آمده است که مهر تأییدی بر این موضوع است.

بنابراین همانطور که بی‌غیرتی رفتاری نابهنجار است، غیرت بی‌جا نیز واکنشی ناسالم است که ریشه در بدگمانی دارد و به «تهمت …» منجر می‌شود و چه بسا شخص مورد اتهام را به کج‌رفتاری سوق دهد. این موضوع حتی اگر به صورت غیبت نیز مطرح شود باز آسیب‌های خاص خود را به همراه دارد. 

مرحوم فیض در پایان «باب الغیره»، روایتی را از امام علی(ع) نقل کرده است که حضرت در نامه‌ای سفارش می‌‌کند: «ایاک و التغایر فی غیرموضع الغیرة فان ذلک یدعو الصحیحة منهن الی السقم…؛  از غیرت‌ورزی نابجا بپرهیز، چون که زنان سالم را به آلودگی می‌افکند… .

در قرآن کریم، کیفر افرادی که بر زنان پاکدامن تهمت جنسی می‌زنند، بسیار سنگین است. خداوند می‌فرماید: «و کسانى که به زنان پاکدامن تهمت مى‏زنند، سپس چهار شاهد نمى‏آورند، ایشان را هشتاد تازیانه بزنید، و دیگر هرگز شهادت آنان را قبول نکنید، و اینانند که فاسقند»

منابع و ماخذ:

الکافی، ج5، ص537

حار الانوار، ج53، ص249

ـ الکافی ج 5 ص 537

 

ـ بحارالانوار ج 76 ص 115

 

ـ مسئله حجاب، صفحه: 64

 

ـ الوافی؛ ج22، صص 463 و 763 ـ 765

 

 در پایان برای بی غیرتی های سرزمینم مینویسم که...

نمـــیدانم به نمایش گذاشتن زیبایی های خانومـــش برای دیگران..

از خــــود گذشتگی است یا از خــــدا گذشتگی..!!

                ***                             ***                                        ***

قابل توجه آونهایی که میــــگویند..!؟

حجاب متعلق به 1400سال پیش است و موجب عقب افتادگی میشود.!!

 

و امروزه عــــصر تمـــدن و ترقــــی است..!!

 

این روشنفــــکران خوب بدانند کــــه..!!

اگر اقتــــدا کردن به حجاب حضرت زهرا(س) عقب افتادگی است..!

 

اگر اقتدا کردن به بچه های فاطــمه(س)مــــوجب بی کلاسی میشود..!

 

با صدای بلند اعــــلام میکــــنیم کــه..!!

 

افتــــخار میکنیم که عقـــب افتـــاده ایم..!!

 

افتـــخار میکنیم که بی کـــلاســـیـــم..!!

و اگــــر با کلاســی و تجــدد بر بی بــندو باری است..

خدا را شـــکر که ما با کلاس نیـــستیم..؟!

        ***                                  ***                                   ***        

ما عقب افتاده هاافتخار میکـــنیم که..

ناموس هایمان را از کوچـــیکی با حجاب زهـــرایی آشنا میکنیم..

 

ما عقــب افتاده ها مثل بعضی از متــمدنین امروزی نیستیم که..

 

به بچه هایشان از کوچیکی رقـــص یاد می دهند..!!

 

و اینچنین می آیند در خیابان برای نشـــان دادن رقص بچه هایشان..!

           ***                                 ***                                  ***





اهمیت و فلسفه عزاداری امام حسین(ع)

اهمیت و فلسفه عزاداری امام حسین(ع) :

پاسخ اجمالی:


1. قرآن بر زنده نگه داشتن فضیلت ها و صفات والای انسان های برجسته و اولیای دین در آیات گوناگون، تأکید ورزیده است.

2. امامان بزرگوار شیعه (ع) درباره زنده نگه داشتن حادثه کربلا به شیوه های گوناگون مانند: الف)تشویق به برپایی مجالس سوگواری. ب)تشویق به گریستن و گریاندن. ج) تشویق شاعران به مرثیه سرایی. د) تشویق و ترغیب به زیارت امام حسین (ع)، تشویق کرده اند.

3. ماه محرم، ماه پیروزی خون بر شمشیر و الهام بخش مبارزه با ستمگران است و در انتقال پیام جهانی امام حسین (ع)، نقش اساسی دارد.

4. سوگواری عامل وحدت و رمز موفقیت برای ملت ها در طول تاریخ بوده است. بیشتر انقلاب های دنیا، از توجه به قیام حماسه سازان کربلا سرچشمه گرفته که یک نمونه از آن، آزادسازی شبه قاره هند از دست استعمار انگلیس بود و نمونه مهم تر آن انقلاب شکوهمند اسلامی ایران و نمونه اخیر آن جریان مقاومت حزب الله جنوب لبنان در برابر صهیونیست تجاوزگر، بنابراین عزاداری برای امام حسین(ع) دارای آثار فراوانی مانند: عزت و سربلندی، بقای فرهنگ دینی و اسلامی و آثار دیگری است که نشان دهنده اهمیت آن است.

5.توجه به فضیلت ها و صفات والای انسان های فرزانه و برجسته و برگزیده.

یکی از محورهایی که در آیات متعددی از قرآن کریم مورد تأکید واقع شده، زنده نگه داشتن یاد و خاطره مردان الهی و شخصیت های فرزانه و برجسته تاریخ، و سرگذشت عبرت آموز آنان است.

منابع و ماخذ:

-وسائل الشیعة، ج 2، ص 922.
-وسائل الشیعة، ج 10، ص 398.

- مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، بخش مربوط به اعمال ماه محرم.

بصیرت و روشنگری حضرت زینب (س) پس از واقعه کربلا

بصیرت و روشنگری حضرت زینب (س) پس از واقعه کربلا

 

                          

شاید بر همین اساس بود که پیامبر (ص) ویژگی های زینب(س) را هم چون خدیجه کبری(س) خواند، در آن هنگام که خبر ولادت حضرت زینب(س) را به پیامبر (ص) دادند، آن حضرت فرمود: « نوزاد را نزدم بیاورید»، وقتی که زینب (س) را به نزد او بردند ، فرمود: « به حاضران و غایبان وصیت و سفارش می کنم که احترام این دختر را پاس دارند، همانا این دختر شبیه حضرت خدیجه(س) است.» در این تشبیه اسراری عمیق نهفته است، و بیان کننده آن است که همان گونه که وجود پربرکت حضرت خدیجه(س) برای پیشرفت اسلام دارای آثار بسیار مبارک و کارساز بود، و هم چون مادری، اسلام را پرورش داد و همه امکانات خود را برای پیشرفت اسلام با کمال ایثار نثار کرد.
زینب(س) نیز این گونه به جا پای جده اش خدیجه (س) پا نهاد، و از اسلام حمایت کرد، و نهضت عاشورا را که حادثه ای عظیم برای نجات اسلام از دستبرد ناپاکان بود، پروراند و همه امکاناتش را در این راه نثار نمود.
زینب (س) پس از عاشورا سه موضوع حساس را بر عهده گرفت و به خوبی آن را اجرا کرد:
۱٫ سرپرستی از بازماندگان شهیدان
۲٫ حمایت و نگهبانی از امام وقت، حضرت امام سجاد (ع)
۳٫ ابلاغ پیام شهیدان به مردم
او در روز یازدهم محرم وقتی که کنار بدن پاره پاره برادرش امام حسین (ع) آمد، آن بدن را با دستهایش اندکی بلند نمود و عرض کرد: « الهی تقبل منا هذا القربان؛ خدایا این قربانی را از ما بپذیر.»
و در روایتی دیگر آمده، عرض کرد: « اللهم تقبل منا هذا قلیل القربان: خدایا! این قربانی اندک از ما بپذیر.»
این تعبیر نشان دهنده نهایت فروتنی و سپاسگزاری حضرت زینب (س) در پیشگاه خدا است، و در عین حال تیری هم چون شهاب ثاقب بر قلب دشمن است که هان ای دشمنان سنگ دل هرگز نپندارید که ما خوار شده ایم، بلکه ما سرافراز هستیم، چرا که برای خدا قربانی داده ایم. بر همین اساس، در مجلس ابن زیاد هنگامی که او از روی شماتت به زینب (س) گفت:
« دیدی که خداوند با برادر و خاندانت چه کرد؟» زینب (س) در پاسخ فرمود: « ما رایت الا جمیلا …؛ جز خوبی چیزی ندیدم. اینان افرادی بودند که خداوند مقام ارجمند شهادت را سرنوشتشان ساخت، از این رو داوطلبانه به آرامگاه های خود شتافتند، و به زودی خداوند بین آنان و تو جمع کند، تا تو را به محاکمه بکشند، اکنون دیگر بنگر در آن محاکمه چه کسی پیروز و چه کسی شکست خورده و درمانده است؟ مادرت به عزایت بنشیند، ای پسر مرجانه.»
ولادت زینب (س):
حضرت زینب (س) دختر بزرگ حضرت فاطمه (س) است. نقل است که وقتی متولد شد، مادرش زهرا (س) او را به نزد پدر بُرد و عرض کرد: این فرزند من است، نامی برای او بگذار. امیرالمومنین (ع) فرمود: من بر پیغمبر (ص) سبقت و پیشی نمی گیرم. پیغمبر (ص) در سفر بود، و چون از سفر بازگشت حضرت فاطمه (س) دختر خود را خدمت رسول خدا (ص) برد و عرض کرد: نامی برای او بگذارید. در این هنگام جبرئیل نازل شد و گفت: نام او را «زینب» بگذار، و این نامی است که خدای تعالی برای او اختیار فرمود. پس بی درنگ، رسول خدا (ص) نام او را «زینب» گذاشت، و اشکش جاری شد. سپس فرمود: «هر کس که بر زینب کبری گریه کند، اجر و ثوابش مانند کسی است که بر برادرانش حسن و حسین گریه نموده باشد».
حماسه آفرینی زینب ( علیهاالسلام) در نهضت عاشورا:
همان گونه که می دانیم، حفظ و نگهداری یک نهضت و انقلاب، از انجام آن مهمتر است . حضرت زینب ( علیهاالسلام) بعد از حادثه جانسوز دهم محرم الحرام سال ۶۱ هجری، پیام رسای خویش را از دشت خونین کربلا برای مسلمانان ابلاغ نمود و آن را برای همیشه در تاریخ، زنده نگاه داشت .
البته، حضور و نقش عظیم آن حضرت در نهضت کربلا، منحصر به بعد از قیام نیست، بلکه ایشان از ابتدای راه، حضوری فعال و تعیین کننده در انقلاب حسینی داشتند . همیاری حضرت زینب (علیهاالسلام) با امام حسین ( علیه السلام) در انجام مسؤولیت ها را می توان بزرگترین نقش آن حضرت، تا قبل از ظهر عاشورا دانست . آن حضرت به عنوان امین امام، بخش وسیعی از مسؤولیت ها و امور کاروان را بر عهده داشت، تا امام ( علیه السلام) فرصت و فراغ بیشتری برای آماده سازی قیام داشته باشد .
اما اصلی ترین وظیفه حضرت زینب ( علیهاالسلام)، بعد از ظهر عاشورا، متجلی می شود . اگر نبود آن عالمه غیر معلمه در کربلا، نه تنها انقلاب امام حسین ( علیه السلام) دستخوش تحریف می گردید، بلکه اسلام نیز در معرض خطری جدی قرار می گرفت .
تبلیغ پیام شهادت، سرپرستی قافله اسرا، پرستاری از امام سجاد ( علیه السلام)، حفظ و حراست زنان و کودکان، و … مسؤولیت های سنگینی بود که آن حضرت پس از قیام عهده دار بود .
سخنرانی حضرت زینب ( علیهاالسلام)، در بارگاه ابن زیاد و یزید، آن چنان شورانگیز بود که ارکان حکومت اموی را به لرزه انداخت . سخنان پرشور او در تشریح اهداف انقلاب حسینی و بیان اوضاع اندوهبار روز عاشورا، دسیسه ها و جنایات رژیم را برملا نمود . روشنگری های آن حضرت، توانست جامعه چشم و گوش بسته آن زمان را بیدار کند . پیامد تلاش های حضرت زینب ( علیهاالسلام) انقراض حکومت اموی و جلوگیری از اتلاف خون پاک شهدای کربلا، و در نتیجه، احیای مجدد اسلام بود.
بروز حقیقت تشیع …
زینب قهرمان، در کوفه و دمشق با شهامت و پایداری وصف ناپذیر و ایراد خطبه های تکان دهنده یزیدیان را رسوا کرد و برای مردم مدینه و مردم دیگر بلاد اسلامی با به تصویر کشیدن فداکاری و جانبازی عاشوراییان، زمینه انقلاب مردم مدینه و مکه را جهت درهم کوبیدن یزیدیان فراهم آورد و با حرکات ایمانی و اعتقادی خویش به مردن عصرش روح اسلام را آموخت و سند حقانیت تشیع را امضا کرد.
مقام شامخ زینب(س) در تبلیغ او بروز کرد:
اباعبدالله اهل بیت خودش را حرکت داد برای این که در این تاریخ عظیم، رسالتی را انجام بدهند، برای این که نقش مستقیمی در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند با قافله سالاری زینب، بدون آن که از مدار خودشان خارج بشوند.
مقام شامخ زینب در تبلیغ او بروز کرد. شما ببینید اهل بیت امام حسین (ع) چه ماهرانه تبلیغ کرده اند. دو سه نکته است که تا انسان به اینها توجه نداشته باشد، به ارزش تبلیغ اهل بیت و در واقع به ارزش سفر تبلیغاتیشان پی نمی برد. کار اباعبدالله حساب شده بود، یعنی این سفر را به دست دشمن درست کرد، دشمن این سفر را به وجود آورد دشمن به خیال خودش اسیر حمل می کرد، اما در حقیقت داشت مبلغ به شهرهای اسلامی بر علیه خودش می فرستاد( مطهری، نقل در تقی زاده انصاری ،۱۳۸۳، ص ۳۲۴ ).
زینب (س) بعد از کربلا زینبی دیگر بود:
به راستی که موضوع عجیبی است، زینب با آن عظمتی که از اول داشت و آن عظمت را در دامان زهرا (س) و از تربیت علی (ع) بدست آورده بود، اکنون بعد از کربلا، زینب یک شخصیت و عظمت دیگری پیدا کرده بود. زیرا وقتی او حسین(ع) را در روز عاشورا با آن روحیه قوی و نیرومند دید، زینب دیگری شد که دیگر احدی صلابت و شجاعت و صبر و تحمل او را نداشت( مطهری، نقل در تقی زاده انصاری ،۱۳۸۳، ص ۳۳۵) .
وحی از میان هاله از نور:
در نیمه شب، یازدهم محرم زینب (س) برای خواندن نماز شب دورتر از کاروانیان به نماز ایستاد و در پشت هر نماز دست نیاز به سوی خالق بی نیاز دراز می کرد و طالب آن بود تا بتواند رسالتی را که برادرش از او خواسته بود به پایان برد. در این احوال جذبه رحمت رب رحیم ودود، وجودش را فرا گرفت. در آن حالت جذبه، پاره ای از نور در مقابلش قرار گرفت، زینب از فرط جذبه و هیجان می لرزید و نور لحظه به لحظه نزدیکتر و بزرگ تر می شد تا آنجا که تمامی اطراف آن بانوی تنها را فراگرفت آنگاه از میان «نور» صدایی برخاست که می گفت:
«زینب ای دختر علی مرتضی! ما تو را بر ستمگران زمانت پیروز می گردانیم!»
زینب پس از شنیدن این پیام از نور اثری ندید! لختی آرام گرفت، اما در اعماق وجودش یک صدای پنهانی می گفت: صدایی را که شنیدی سالها پیش به جد بزرگوارت گفت:
«یا اَیّها المدثر(۱) قم فَانذِر(۲) وَ رَبَّکَ فَکَبِّر»
ای زینب! پیامی که شنیدی از جانب خداوند قادری است که آن چه اراده فرماید همان خواهد شد.
زینب با خود گفت باید از کاروانیان در مقابل پیش آمدها حفاظت کنم و باید پیام عاشوراییان را به مردم زمانم و نسل های آینده تاریخ برسانم.
سخنان زینب بزرگ در قصر کوفه:
وقایع نگاران می گویند: اینجا وظیفه ای بسیار سنگین و مهم بر عهده زینب است، زیرا باید هم خود را ضبط کند و شکیبایی را از دست ندهد و هم پاسخ ابن زیاد را طوری بدهد که او نتواند امر را بر مردم متشبه سازد.
ابن زیاد رو به زینب قهرمان کرد و گفت: خدا را شکر می کنم که شما را رسوا کرد و شما را کشت و دروغ تازه شما را برملا ساخت. وی این سخن کفرآمیز را از روی غرور و مستی پیروزی بر زبان جاری کرد و گرنه خاندان رسول گرانقدر اسلام هرگز دروغی نگفته بودند چه رسد به دروغ تازه … آیا دروغ ایشان آن بود که می گفتند ما عترت « محمد رسول الله» هستیم؟
زینب قهرمان برای درهم کوبیدن ابن زیاد و اعیان و اشراف کوفه و مزدوران اموی بپا خاست و بیدرنگ با صدایی رسا گفت:
سپاس خداوندی را سزاست که ما را به وجود محمد(ص) گرامی داشت و ما را پاک و پیراسته گردانید، نه چنان است که تو می گویی، بلکه تبهکار، رسوا و بدکار تکذیب می شود.
ابن زیاد گفت: کار خدا را با خاندانت چگونه دیدی؟ دختر قهرمان علی در جواب ابن زیاد گفت:
ما که چیزی بر خلاف میل و رغبت خویش ندیده ایم، اینان که از ما به شهادت رسیده اند مردمی بودند که خدا شهادت بر ایشان نوشته بود و به تعبیر دیگر آنان را شایسته این افتخار و عظمت شناخته بود، پس در پی این افتخار به آرامگاه خویش رفتند. اما به زودی خداوند آنان و تو را فراهم می آورد تا در پیشگاهش برهان آورید و از او داوری خواهید. نگاه کن در آن روز، پیروزی و رستگاری از آن کیست؟ مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه!»
اسیران سرفراز تاریخ در شهر «دمشق»:
کاروان کوفه را به سوی دمشق ترک کرد. زینب دختر قهرمان علی(ع) خاموش بود و با نگاه های معنادار و دلی آکنده از درد «سرهای» شهدای کربلا را از نظر می گذرانید و خوب می دانست اکنون تحت نام اسیر جنگی در بزرگترین آزمایش الهی قرار گرفته است و باید در سخت ترین سفر تاریخ، راه پرپیچ و خم و طولانی کوفه تا دمشق را طی کند و خویش را برای درهم کوبیدن ناپاک ترین عنصرهای تاریخ آماده سازد و «یزید» را در کاخ «سبز» دمشق به خاک مذلت و خواری بیفکند.
در هر منزل و ماوایی زینب قهرمان به دلجویی کاروانیان می پرداخت و هر لحظه ای که فراغت می یافت زیر لب به خود می گفت: باید در کمال قدرت و اقتدار پیام عاشورا و پیام «آزاد اندیشان» و پیام «مرگ سرخ بهتر از زندگی ننگین است» را به مسلمانان و نسل های آینده تاریخ برسانم، و به راستی که دختر قهرمان امام علی بن ابیطالب(ع) در ماموریتی که برادرش حسین (ع) بدو سپرده بود با ایراد سخنانی آتشین و درهم کوبیدن بساط ننگین یزیدیان موفق و پیروز گردید.
خطبه حضرت زینب (س) در دربار یزید:
پس از آن که زنان و بازماندگان اهل بیت امام حسین (ع) را، در حالی که به ریسمان ها بسته شده بودند، به مجلس یزید وارد نمودند، سر مقدس سیدالشهدا (ع) را در مقابل او نهادند . یزید در حالی که با چوب خیزران بر لب و دندان مبارک امام می زد این اشعار را سرود:
« ما بزرگان بنی هاشم را کشتیم و آن را به حساب جنگ بدر گذاشتیم; این روز در مقابل آن روز قرار گرفت . بنی هاشم با پادشاهی بازی کردند، وگرنه نه خبری از رسالت بود و نه وحیی نازل می شد . من از فرزندان خندف نباشم اگر از فرزندان احمد انتقام کارهای او را نگیرم.»
در این حال حضرت زینب (س) برخاست و این چنین خطبه خواند:
به نام خداوند بخشنده و مهربان . خداوند جهانیان را حمد و سپاس می گویم و بر پیامبر اسلام و خاندان او درود و سلام می فرستم . خداوند متعال حقیقت را نیکو بازگو فرمود; آن جا که در قرآن بیان داشت: «پایان کار کسانی که زشتکاری و گناه انجام داده اند به جایی رسید که آیات خدا را دروغ شمردند و آنها را به استهزا و مسخره گرفتند» (روم/۱۰) آری; کلام خدا صدق و راست و عین واقعیت و حقیقت است .
یزید! از این که زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفته ای و ما را هم چون اسیران از سویی به سوی دیگر می بری، گمان داری که ما در نزد خدا خوار و پست شده ایم و تو در پیشگاه او قرب و منزلت یافته ای؟ و با این تصور خام و باطل، باد به غبغب انداخته و با نگاه غرورآمیز و شادمانه به اطراف خود می نگری؟ از این که دنیایت آباد شده است و امور طبق مراد تو می چرخد و مقام و منصبی را که حق ما خاندان [رسول اکرم (ص)] است، در دست گرفته ای، شادمانی؟ اگر چنین تصور باطلی بر وجود تو حکم فرما شده است، لحظه ای بیندیش و فکر کن! مگر فراموش کرده ای کلام خدا را که می فرماید: «گمان نکنند آنان که به راه کفر بازگشته اند که آنچه ما برای آنها پیش می آوریم و آنها را مهلت می دهیم به نفع آنان و به خیر و سعادتشان است، که این مهلت دادن برای آن است که بر گناهان خود بیفزایند و برای آنان عذاب ذلت آمیز ابدی در پیش می باشد» .(آل عمران/۱۷۸)
ای فرزند آزادشدگان! آیا این عدالت است که زنان و کنیزان خود را در پس پرده نهان سازی، ولی دختران پیامبر خدا را، در میان نامحرمان، به صورت اسیر حاضر نمایی، حجاب آنان را بدری، روی آنان را بگشایی و دشمنان، آنان را از شهری به شهری ببرند و شهری و بیابانی بدانها چشم بدوزند و نزدیک و دور و مردمان پست و شریف به تماشایشان بایستند، در حالی که نه از مردانشان سرپرستی مانده و نه از یاورانشان مددکاری؟ اما چه توقع و انتظاری است از فرزند آن جگرخواری که جگر پاکان را جوید و بیرون انداخت و گوشتش از خون شهیدان اسلام روییده است؟ چگونه می توان از فردی انتظار کوتاه آمدن داشت که همواره با بغض و دشمنی و کینه و عداوت، به خاندان ما نگریسته است؟
یزید! این جنایات بزرگ را انجام داده ای، آن گاه نشسته ای و بی آن که خود را گناهکار بدانی یا جنایات خود را بزرگ بشماری، با خود ندا سر می دهی که ای کاش پدران من حضور داشتند و از سر شادمانی و سرور فریاد برمی آوردند و می گفتند: «ای یزید! دست مریزاد» ؟ این جمله ی جسارت آمیز را می گویی، در حالی که بی شرمانه چوب دستی بر دندان های مبارک اباعبدالله (ع)، سید جوانان بهشت می کوبی! چگونه چنین یاوه سرایی نکنی؟ تویی که زخم های گذشته را شکافتی و ریشه مان را با ریختن خون فرزندان محمد (ص) و ستارگان روی زمین از آل عبدالمطلب بریدی و اکنون پدران خود (نسل شرک و بت پرستی) را ندا می دهی و گمان داری که با آنان سخن می گویی . به زودی خودت به جمع آنان ملحق می گردی و در آن جایگاه، عذابی ابدی است که آرزو می کنی ای کاش دست هایم شل و زبانم لال می گشت و هرگز چنین یاوه هایی را به زبان نمی آوردم و هرگز چنین کارهای ناشایستی را انجام نمی دادم .
پروردگارا! حق ما را از دشمنان ما بگیر و از آنان که بر ما ظلم کردند انتقام بکش و آتش قهر و غضبت را بر کسانی که خون ما و حامیان ما را ریختند، فرو فرست . قسم به خدا که ای یزید! بدان با این جنایت هولناک پوست خود را شکافتی و گوشت خود را پاره کردی . به همین زودی است که در عرصه ی محشر به محضر رسول الله (ص) وارد شوی، در حالی که بار گرانی از مسؤولیت ریختن خون فرزندان او و هتک حرمت خاندان و پاره های تن او را بر گردن گرفته ای . آن روز، همان روزی است که خداوند تمامی آنان را جمع می نماید و پریشانی و پراکندگی آنان را سامان می بخشد و حقشان را می ستاند .
«گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده اند، مردگان اند; بلکه آنان زنده اند و در نزد پروردگار خود، روزی می خورند (۲) » (آل عمران/۱۶۹).
ای یزید! تو را همین بس که داور و حاکم تو خداوند باشد و خصم تو پیامبر، و جبرییل پشتیبان او . به زودی آن که سلطنت را برای تو آراست و بر این جایگاه نشاند و تو را بر گرده ی مسلمانان سوار کرد خواهد یافت که ستمگران را چه عقوبت و جایگاه بدی است و کدام یک از شما جایگاه بدتری دارید و سپاهش ناتوان تر .
ای زاده ی معاویه! اگر چه شداید و پیشامدها و فشار روزگار مرا در شرایطی قرار داد که مجبور شدم با تو حرف بزنم، اما تو را کوچک تر از آن مقام ظاهری ات می بینم و تو را بسیار توبیخ و سرزنش می کنم . چگونه سرزنش نکنم با این که چشم ها در فراق دوستان، گریان، و دل ها در فراق عزیزان، سوزان می باشد .
آه! چه شگفت انگیز است که مردان بزرگ حزب خدا به دست حزب شیطان، آن بردگان آزاد شده کشته شوند! همین دست های شماست که به خون ما خاندان [پیامبر] آغشته شده است و دهانتان از گوشت ما پر گردیده است . مگر نه این که آن بدن های پاک و پاکیزه روی زمین افتاده و گرگ های بیابان بدن های آنها را حلقه زده اند و کفتارها آنها را در خاک می غلطانند . ای پسر سفیان! اگر چه تو امروز کشتار و اسارت ما را غنیمت شمرده ای و به آن می بالی، اما طولی نمی کشد که مجبور می گردی غرامت و تاوان آن را پس بدهی، و آن روزی است که آنچه از پیش فرستاده ای خواهی یافت «و خداوند هرگز به بندگان خود ستم نمی ورزد» (حج/۱۰). ما از بیدادگری های تو، به پیشگاه او شکایت می بریم و او تنها پناهگاه و امید ماست .
پس هر مکری که می توانی بساز و هر تلاشی که می توانی انجام بده; ولی بدان به خدا سوگند! هرگز توان آن را نداری که ذکر خیر ما را از یادها ببری و قدرت آن را نداری که وحی ما را نابود سازی و دوره ی ما را به پایان رسانی و نمی توانی ننگ و عار اعمالت را از دامن خود بزدایی . ای یزید! بدان که عقلت ضعیف و ایام حکومتت اندک و اجتماعت رو به پراکندگی و پریشانی است . روزی خواهد رسید که منادی ندا خواهد کرد: آگاه باشید که لعنت خدا بر ستمکاران باد . پس حمد و سپاس از آن خدای جهانیان است که اول کار ما را خوش بختی و مغفرت و پایان آن را شهادت و رحمت قرار داد .

از خدا می خواهم که ثواب و رحمت خویش را بر شهیدان ما کامل کند و بر پاداششان بیفزاید و ما را جانشینان و بازماندگان شایسته ی آنان قرار دهد که او با محبت و مهربان است و او برای ما کافی است و هم او بهترین پشتیبان ماست .
تشریح ها و تحلیل هایی درباره بیانات کوبنده و تاریخ ساز زینب کبرا (س) در مجلس یزید:
در طول قرون و اعصار سخن شناسان و سخن پردازان و محققان ملل مختلف جهان درباره بیانات کوبنده و تاریخ ساز زینب کبرا در مجلس یزید، تشریح ها و تحلیل های بسیاری نوشته اند و همگی بر این باورند سخنان با فصاحت دختر قهرمان علی علیه السلام مردم شام را با حقیقت اسلام آشنا ساخت و نمایندگان و بازرگانان و سفرای دولت های غیرعرب که در آن جلسه حضور داشتند به حرکت های ناشایست امویان پی بردند و از منظری دیگر سخنان دختر قهرمان علی (ع) زمینه را برای انقلاب مردم «مدینه» و «مکه» و دیگر شهرهای اسلامی را فراهم آورد.
سخنان تکان دهنده زینب (س) پایه های حکومت اموی را متزلزل کرد:
در بارگاه یزید هنوز صحبت زینب دختر علی بن ابیطالب(ع) تمام نشده بود و کسانی که در مجلس «یزید» حضور داشتند به دقت سخنان آن زن را می شنیدند و از شجاعت وی حیرت می کردند! تا آن روز کسی جرات نکرده بود که آن طور صریح و بدون پرده، ظلم و فسق و رشوه خواری دستگاه خلافت «یزید بن معاویه» را به طور رودر رو با حضور عده زیادی مستمع به او بگوید… آن هم با حضور کسانی که یزید در نزد آنها قدرت و احترام داشت…
زینب اولین زنی به شمار می آمد که در دمشق نطق کرد و نطق او نه فقط برای اهالی دمشق که در مجلس خلیفه اموی حضور داشتند یک پدیده تازه بود بلکه برای «یزید» نیز یک پدیده جدید محسوب می شد و او هم تا آن تاریخ ندیده و نشنیده بود که زنی نطق نماید و طوری بر سخن گفتن مسلط باشد که مردان نتوانند آن طور سخن بگویند. از زمانی که زینب(س) آن خطابه را در مجلس خلیفه اموی ایراد کرد نزدیک سیزده قرن و نیم می گذرد و هنوز مورخین اسلامی حیرت می کنند که چگونه «یزید» آنهم در حضور تمام رجال دستگاه خلافت خود آن سخنان تند را از زینب شنید و نطق او را قطع نکرد و فرمان قتلش را صادر ننمود.
مورخان شیعه بدون استثنا سکوت و تحمل «یزید» را ناشی از حمایت خداوند از زینب می دانند. به قول برخی از مورخان اهل سنت اسلامی، لحن نطق زینب در «یزید» موثر واقع شد و از قتل امام حسین (ع) و یارانش پشیمان شد و در این فکر بود که چگونه فاجعه قتل حسین و یارانش را جبران نماید، از این رو نطق زینب را قطع نکرد و به او آزار نرسانید و اسیران را آزاد کرد …
در نطق زینب(س) دو اثر وجود داشت که به قاعده بایستی متضاد باشد یکی مناعت و دیگری مظلومیت. وقتی آدمی از روی مناعت صحبت می کند جنبه مظلومیت وی پنهان می ماند و آنهایی که گفته اش را می شنوند و او را می بینند وی را یک مظلوم به شما نمی آورند، وقتی که شخصی از روی مظلومیت حرف می زند دارای لحن مناعت نتواند بود. اما زینب طوری صحبت می کرد که حضار، از جمله خلیفه اموی، مظلومیت و مناعت او، هر دو را، احساس می کردند و این کمال تسلط در صحبت کردن است که ناطق بتواند دو چیز متضاد را در کلام خود بگنجاند و هر دو، در شنونده موثر واقع شود …
مورخین اسلامی می گویند، همان نطق زینب بود که سبب شد عده ای به خون خواهی حسین (ع) برخاستند و انتقام خون او را از قاتلانش گرفتند …
«فضل بن عباس ربیعه» از بزرگان مدینه در روزی که زینب دختر علی در مجلس «یزید» سخن می گفت در آن مجلس حاضر بود و به احتمال زیاد آن چه او را وادار کرد که بعد از مراجعت به «مدینه» علم شورش را برافرازد و مردم شهر را بر «یزید» بشوراند و حاکم «یزید» را از مدینه اخراج کند، نطق زینب بود …
نطق زینب دختر علی بن ابیطالب طوری پایه های حکومت اموی را متزلزل کرد که فرمانده قشون «یزید» همین که خبر مرگ «او» را شنید نه فقط دست از محاصره مکه کشید بلکه به عبداله بن زبیر فرمانده شورشیان مکه گفت اگر تو بخواهی خلیفه شوی من با تو بیعت می کنم …
گرچه شورش مختار بن ابوعبیده ثقفی به خونخواهی از قاتلان حسین بن علی(ع) بعد از مرگ یزید بن معاویه آغاز شد ولی باز «مختار» تحت تاثیر نطق زینب قرار گرفته بود( فریشلر، نقل در بدر تقی زاده انصاری، ۱۳۸۳، ص ۲۱۸- ۲۱۶)
اسیران آزاده، در راه مدینه:
بنابر اسناد و مدارک تاریخی، وقتی یزید خویش را در مبارزه فکری با فرد فرد خاندان رسالت ناتوان دیده بود و می پنداشت وجود آنان در دمشق ممکن است دردسرساز باشد، از این رو نعمان بن بشیر خزرجی را فراخواند و به او ماموریت داد وسایل سفر خاندان رسول خدا را برای اعزام به مدینه فراهم آورد و به نعمان متذکر شد سی سواره نظام جهت همراهی کاروانیان با خود ببرد.
سخنان حضرت زینب (س)در مسجد النبی(ص):
در این لحظه در حالی که دختر قهرمان علی(ع) با صدای بلند می گریست فریاد برآورد ای رسول خدا! یزیدیان، حسین تو را در کربلا سر بریدند و بر پیکرش اسب تاختند!
دختر قهرمان علی(ع)، اشک ریزان در میان انبوه مردم حاضر در مسجد النبی با مخاطب قراردادن پیامبر (ص) تمام رخدادهای کربلا و چگونگی اسارت خاندان پیامبر و حضورشان در قصر کوفه و قصر یزید را برشمرد، مردم مدینه از بیانات زینب قهرمان به گریه افتادند و ناله سر دادند و نفرت و بیزاری خویش را از امویان اعلام داشتند.
زینب قهرمان(س) مسجدالنبی را با حالتی افسرده و غمگین ترک گفت و به خانه خویش که شوهرش «عبداله بن جعفر» برای برپایی سوگواری شهدای کربلا مهیا ساخته بود رفت. و امام سجاد(ع) با پسر پنج ساله اش امام محمدباقر(ع) راهی خانه خود شد.

منابع و ماخذ:
۱- تقی زاده انصاری، بدر. زینب بانوی ماندگار تاریخ. تهران: علوم روز، ۱۳۸۴
۲- حیدری، ارغوان. “نقش زن در قیام عاشورا (۲)". شمیم یاس، شماره ۱۳ (۱۳۸۳)
۳- “سروش عزت: خطبه زینب (س) در دربار یزید". فصلنامه حوزه و دانشگاه. شماره ۳۳ (۱۳۸۱)
۴- محمدی اشتهاردی، محمد. “زینب(س) پیامبر عاشورا". ماهنامه پاسدار اسلام، شماره ۱۹۸
۵- مغنیه، محمدجواد. یادگار خیمه های سوخته. ترجمه ی علیرضا رجال تهرانی. قم؛ تهران: دارالصادقین، ۱۳۷۹